danialdanial، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

دانیال زرنگ مامان بابا

خاطرات پنجشنبه و جمعه. ابان 90.

سلام عزیزم . خدا را شکر که حالت بهتره و ما هم خیلی خوشحالیم. پسرم از پنجشنبه برات بگم که تا عصری با هم خونه بودیم و اماده شدی بابا بردت خونه مامان بزرگ و من و بابا هم رفتیم گردش و شام هم رفتیم خوردیم و شب اومدین دنبالت که دیدیم با مامانی دارین قدم میزنین و برین پارک که وقتی ما رو دیدی کلی ذوق کردی. خلاصه اومدیم خونه و شب خوبی بود. جمعه هم خونه مامان نازی و بابایی رفتیم و تا عصری خوش گذشت. مامان نازی اش رشته درست کرده بود و ... خوش گذشت. البته مامان گیتا حسابی سرما خورده و بی حاله. هر وقت پسرم سرما میخوری مامان هم مریض میشه. اینم از دو روز  تعطیلی ما که خوب بود. و به خوشی گذشت. ...
28 آبان 1390

سرما خوردگی دنی.25 ابان 90

سلام پسر گلم. عزیزم امروز که بلند شدی یکمی تب داشتی و ابریزش بینی و منم از صبح مشغول رسیدگی به تو بودم. دواهاتو دادم و ابمیوه و سوپ و .... عصری که از خواب بلند شدی خدا رو شکر بهتر و اماده شدی و رفتیم کلاس. توی کلاس خیلی خوب کارهات انجام دادی و مظلوم شده بودی . اومدیم خونه و شامت خوردی و تا شب بازی و ما هم یکم خیالمون راحت شد. مامانی وقتی حال ندار میشی اصلا" حوصله ندارم و کلافم . ولی الان بهتری و منم خیلی خوشحالم . دوست دارم. بوس. ...
26 آبان 1390

روز عید غدیر و پارک و مهمونی خونه مامان بزرگ.24 ابان 90.

سلام به پسر خوشگلم, عیدت مبارک. عزیزم امروز عید غدیر و عید بزرگی برای ماست.امیدوارم که به همه خوش بگذره. امروز زود بلند شدی و صبحانه خوردیم و با بابا دامون رفتین پارک. اخه هوا خیلی خوبه.کلی بازی کردی و شیطونی و اومدین خونه. منم غذا را اماده کردم و ناهارت خوردی و با بابایی بازی کردین و چون زود بلند شده بودی ظهر که داشتی شیر می خوردی همونطوری خوابت برد. عصری که از خواب بلند شدی اماده شدی و بابا بردت خونه مامان بزرگ تا چند ساعتی پیششون بودی و با بهداد بازی کردی و خوش گذروندی. من و بابا هم خونه را تمیز کردیم و سی دی دیدیم و ...تا اومدی خونه عشق من. ...
24 آبان 1390

عکس جالب دنی.!!!!!!!!

اخه مامان جون بالای صندوق صدقه چی کار میکنی؟؟؟؟؟ بابا تو رو گذاشته بالا و تو هم نشستی و کیف می کنی .(البته بابا از پایین گرفتتت.) از دست شما پدر و پسر چی کار کنم؟؟؟؟؟((دوستتون دارم)) ...
24 آبان 1390

پسر شجاع من.

توی پارک که میری همه جا را بررسی می کنی و تمام وسایل را سوار میشی و خلاصه پسر شجاع منی عزیزم. این بدون عشق من که مامان و بابا به عشق تو زندن و هر کاری از دستمون بر بیاد برای موفقیت و خوشبختی تو انجام میدیم. ...
24 آبان 1390

سرسره بازی دانیال.

پسرم امیدوارم همین طور که از پله های سرسره بالا می ری همین طور هم پله های پیشرفت و ترقی را طی کنی و باعث سرافرازی مامان و بابا بشی. (((دوست دارم, بوس))) ...
24 آبان 1390

تاب سواری دنی.

افرین به پسرم که رفتی سوار تاب شدی و برای خودت بازی می کنی. چون قبلا"تاب دوست نداشتی و سوار نمی شدی. ولی مامان جون خوشحالم چون باید همه چیز را ((تاب -سرسره)و ... امتحان کنی. ...
24 آبان 1390

برنامه های تمرینی دنی.

مامانی این برنامه صبح های من و توست که البته تو شیطون می خوای ازیرش در بری ولی میدونی که مامان خیر و صلاح تو رو می خواد عزیزم. (((موفق باشی عشق من.)))) ...
24 آبان 1390